دوباره آمدم به سويت
با دلي لرزان ، چشمي گريان، بي پناه و سرگردان
هيچي نميدانم ، فقط اين را ميدانم که آنقدر دوستم داشتي که با اين همه گناه باز مرا صدا زدي .
مرا جوري صدا کردي که وقتي در حرم امن تو هستم احساس ميکنم در اغوشت دارم اشک ميريزم .
سرم پايين و چشمانم پر از اشک است
دست خالي آمدم مهماني، چشم به مهرباني و فضل شما دوخته ام .
هيچ نميدانم
فقط ميدانم تمام زندگي ام را به دستت داده ام
تمامش را به نام خودت زدم .
تو کمکم کن تا فقط مال خودت باشم و بمانم
امام رئوفم، مهربانم به جان جوادت جوري دستم را بگير که هماني بشوم که تو ميخواهي
وقتي من، من تو ميشود ارزش دارد قيمت دارد
اعضا و جوارحم زماني پربرکت و با نشاطند که بخاطر تو از هوس بگذرند
زماني که در راه رضايت تو قدم بر دارند.
مهربانم کمک کن در راهي که انتخاب کردم مانند سنگ باشم و به موانع دقت نکنم و به هدفم برسم
امام مهربانم همين امشب دستم را بگير و جواني ام را ضمانت کن
به نگاهت به کمکت محتاجم
دعاي کميل را که در حرمت ميخواندم با ان اشک هايم خيلي دعاها کردم ، دعاهايم را مستجاب کن اگر خيرم هست ، تمام زندگي ام فدايتان
يادم نميرود باز به موقع صدايم کردي
باز تنهايم نگذاشتي
کمکم کن به عهدم وفا کنم .
مال خود خودت شوم
7/تير/98 _مشهد
عقد پسرخاله
درباره این سایت