الان تا ميتوني بگو


الهي و انا عبدک و ابن عبدک.


قائم بين يديک، الان ايستادم در پيشگاه تو ولي سرم پايينه.


متوصل بکرمک اليک.


من بنده ي خودتم، 


الان بگو.


يه روي ميخوابونتت رو به قبله، تو نماز ميت امام جماعت ميگه.


اللهم عبدک و اللَّهُمَّ إِنَّ هَذا عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ وَ ابْنُ امَتِکَ نَزَلَ بِکَ وَ انْتَ خَيْرُ مَنْزولٍ بِهِ .


يادت نره اون وقت تو خيلي تنهايي، تويي و يه عمري که بايد وقف خدا ميکردي و نکردي.


جووني که بايد خرج خدا ميکردي و نکردي.


 


.


‌.


.


إِلَهِي أَنَا عَبْدٌ أَتَنَصَّلُ إِلَيْکَ مِمَّا کُنْتُ أُوَاجِهُکَ بِهِ مِنْ قِلَّهِ اسْتِحْيَائِي مِنْ نَظَرِکَ وَ أَطْلُبُ الْعَفْوَ مِنْکَ إِذِ الْعَفْوُ نعت لکرمک.
در درگاهت از آنچه که با آن با تو روبرو بوده ‏ام از کمى حيايم از مراقبتت نسبت به من بيزارى ميجويم‏ و از تو درخواست گذشت ميکنم


 


+ من همون بنده ي بي حياييم که جوونيم تو گناه فرسوده شده.


همان بنده اي که جز اشک سرمايه اي ندارد


همان که در پيشگاهت ايستاده و سرش پايين است.


جز آنکه دوستت دارد دارايي ندارد


 


ميبيني ام؟ آنقدر اشک ميريزم تا قبولم کني.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Anita خرید اینترنتی Timothy فروشگاه اینترنتی استورچی من دیوانه نیستم بهترين قالب ها سايت و پلاگين و ماژول توانایی علماتیک | حمیدرضا آقایی Cody