بنام خدا،دوستت دارم.

اگر تو مرا پناه نميدادي کي مرا پناه ميداد؟ 

اگر تو صدايم نميکردي کي صدايم ميکرد؟

تو روياي رنگين شب هاي مني .

تو عشق شيرين دنياي مني .

امام رئوفم شب آخر يادتان هست؟،

چه شب طوفاني بود 

چه عاشقانه شبي بود 

وقتي با وجود تمام ادم هايي که در کنارم بودند ولي من کسي را غير از تو نميديدم، .

خودم را فراموش کردم، با اشک براي همه دعا کردم، من هيچ مشکلي نداشتم چون تو را داشتم 

تک به تک برايشان دعا کردم ولي لحظه به لحظه عشقت بيشتر آتشم ميزد 

از درون ميسوختم، باور اين که شب آخري است که پيشتم هر لحظه آتش بر جانم ميزد، هر لحظه چادرم بيشتر خيس ميشد 

نميخواستم به آن شهر پر گناه که بوي معصيت و گناه انسان را از نفس زدن مي اندازد برگردم 

به آدم هايي که چيزي از خدا و گناه نميدانند از عشق تو نميدانند ولي روز به روز بيشتر از خدا فاصله ميگيرند 

به ادم هايي که شکستن دل آدم ها برايشان از اب خوردن راحت تر است 

نميخواستم برگردم، صورتم خيس شده بود هيچ چيزي را نميخواستم جز تو .

بلند شدم و تنها آمدم جلوي ضريحت، چقدر قسمت دادم که .

مهربانم با اينکه تازه ازت دور شده ام ولي قلبم هر ثانيه بيشتر تنگت ميشود 

هر لحظه بي تاب تر ميشوم.

ميشود باز در آغوشم بگيري تا دخترت قلبش محکم بشود در عشقت .

22/4/98 

6 روز پيش پيشت بودم مهربونم